نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - روایتی از همسر شهید
سال‌ها پيش از وطن جنگ زده خود دل بريدند و مهمان مردم ما شدند و بیست سال همسايگی با اهالی غريب ‌نواز محله باقرشهر، غم غربت را از قلب‌ شان پاک كرد. مردم باقرشهر قاليشو و رفوگر زحمتكش و خوش اخلاق محله را دوست داشتند و همسر و فرزندان محمدداود، شهرری را وطن دوم‌شان می دانستند.
کد خبر: ۴۴۹۴۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۳۰

در بحبوحه تیراندازی در شرایطی که نیروهای شهربانی باباتوم در حال زدن بچه‌ها بودند با اعتراض همسرم روبه رو می‌شوند که در اثر درگیری لفظی اولین تیر حادثه به شهید کریمی اصابت می‌کند و به شهادت می‌رسد و در واقع دفاع از کودکان بزرگ ترین جرم همسرم بود و تاوان آن شهادت.
کد خبر: ۴۴۹۱۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۸

روایتی خواندنی از همسر شهید «جلال پیرحیاتی» را درذ سالروز شهادت می خوانید؛
به ایشان گفتم: که نمی شود، که ما زندگی نکنیم بچه احتیاج به پدر دارد به من گفت: به من جلوی هیچ فرزند شهیدی بچه هایم را بغل نمی کنم و با شما صحبت نمی کنم ، چون دلم نمی خواهد که آنها دلشان بشکند. خیلی سفارش خانواده های شهدا را به من می داد و می گفت: کاری نکن که خانواده شهدا از شما ناراضی باشند.
کد خبر: ۴۴۶۷۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۲

همسر شهید مدافع حرم "قاضی‌خانی" گفت: آقا مهدی قبل از شهادت هم می­‌گفتند سوریه خط مقدم ما است، برای این است که نگذاریم دشمن وارد ایران شود چرا که هدف اصلی ایران است.
کد خبر: ۴۴۲۹۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۳۰

روایتی خواندنی از اعظم معصومشاهی همسر گرامی شهید «محمد رجبی» در ادامه می خوانید؛
دفعه ی آخری که می خواست برود، خیلی نگران بودم و بی تابی می کردم، گفت: «نگران نباش! من سر پانزده روز برمی گردم.» گفتم: «اگه نیومدی، من با این بچه ها چکار کنم؟» خندید و گفت:«نه! مطمئن باش می یام.» پانزده روز بعد جنازه اش را آوردند.
کد خبر: ۴۳۹۰۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۳

روایتی خواندنی از همسر گرامی « شهید محمد آژند » برگرفته از کتاب «مسافر غربت» را در ادامه می خوانید؛
یکی از رفقایش پیامک داده بود و از او خواسته بود که برای او هم صحبت کند که در جواب، محمد پیام داده بود: «من پوچم، به حضرت زینب(س) متوسل شو، منو حضرت زینب(س) طلبید.»
کد خبر: ۴۳۰۳۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۲

روایتی خواندنی از ساره خاتون دهقان همسر گرامی شهید «درویشعلی دهقان»
بعد از اینکه با همسرم ازدواج کردم بیشتر اوقات تنها بودم و به شخصه چرخ زندگی را می چرخاندم و با مشکلات دست و پنجه نرم می کردم. شبها هنگام خواب، کفش شهید را می آوردم داخل خانه و به امید آن کفش راحت می خوابیدم، و دیگر دلهره و ترسی نداشتم.
کد خبر: ۴۰۹۸۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۲